Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.

هفت زرافه دور پرچین - نقطه سر خط
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.




.

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز



بازدید امروز: 71
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 71997


RSS
هفت زرافه دور پرچین
کلمات کلیدی :
نویسنده مرتا خانوم تاریخ ارسال شنبه 89/7/10 در ساعت 4:47 عصر

این دفعه هم می خوام براتون راجع به زرافه ها بنویسم. همون زرافه ها که دفعه ی پیش رفته بودن پشت پرچینو خانوم گرامی حالشونو گرفته بود...

این پرچین عجب قصه ایه ....

این دفعه زرافه ها رفته بودن چیتگر. جای یه زرافه خالی بود . اما نه زیاد چون یکی دیگه به جمع زرافه ای اونا اضافه شده بود که اسمش فرشته بود.

یکیشون دوچرخه سواری بلد نبود ( خودم)خودشو کشت تا 5 تا پدال زد. همه زرافه ها زیر چرخش قطع نخاع شدند اما اون زرافه ی بدجنس ابدا احساس بدی نداشت و از اینکه تونسته این همه آدمو ناکار کنه و دوچرخه سواری یاد بگیره بی نهایت خوشحال بود....

زهره رفت تو دیوار. یکی از سوما دندونش شیکست. اون یکی فلج شد اون یکی مرد اما زرافه ها همچنان دوچرخه بازی می کردن و هیچ توجهی به این همه تلفات نداشتن.

تا این که دو تا از اون زرافه های بی ادب وقتی داشتن از پشت پرچین رد می شدند متوجه پسرا شدن که از لای پرچین ها معلوم بودن. یکی از اون پسر بی ادبا بهشون گفته بود" یه وقت نرین تو باقالیا" و اینا هم تا تونستن جوابشو داده بودن و وقتی وا3 بقیه تعریف کردن به شدت مورد سرزنش های آینده نگرانه ی زینب قرار گرفتن و تصمیم گرفتن اگه یه روز براشون خواستگار اومد بهش بگن که یه روز تو چیتگر با پسرا کل انداختن.

دیگه از کجاش بگم؟

آهان از شیکم های گرسنه اشون که فقط نوشابه می رفت توش. خیر سرشون می خواستن برا زرافه ها جوجه کباب درست کنن ولی همه گرسنه موندن. البته ناگفته نمونه که ضحی اینا یه سینی ورداشتن و سهم خودشونو که خیلی زیاد بودن همون اول برداشت و زرافه بی زبونای گرسنه خودشونو با نون خشک و نوشابه سیر کردند و وقتی جوجه ها اومد از شدت بی نمکی غذا داشتند گلاب به روتون عق می زدند.

اینجا بود که هدی ( یه زرافه) پاستیلا رو رو کرد و عیششونو با صفا...

اینجا حرفایی مطرح شد که در عین باحالی گفتنش تو فضای مجازی دور از ادب و نزاکته.

بعدشم با آب بازی های ساجده اینا و مسخره بازی ها و وحشی بازیای یه زرافه ( که خودم باشم) برای گرفتن پاستیلا عیششون منقض منقص یه چیزی تو همون مایه ها شد و سه تاشون( یعنی ما سه تا) رفتن و هی بالا درختا عکس می گرفتن.( درو غکی ها دوربین نداشتیم که) و روی یه دیوار شیکسته ظل آفتاب نشستنو راجع به جاهاییشون که درد می کرد حرف زدند و در حالی که خونه ی مادر بزرگه می خوندن به جمع بچه ها برگشتن.

راستی تو اتوبوس با زهرا دعوامون شد چون من می خواستم رو سرش انرژی درمانی بکنم ولی اون نمی ذاشت. منم مقنعه اش رو کشیدم تو صورتش و اونم زد تو صورتم و بعدشم همدیگرو فحش دادیم و ماجرا فیصله پیدا کرد.

 

خلاصه اینکه به زرافه ها خوش گذشت. مخصوصا به یکی شون( خودم) چون یاد گرفته بود فقط به خوشی ها فکر کنه نه به مشکلات و ناراحتی ها و بی مزگی های اردو یاد گرفته بود اگه بهش بر می خوره بروز نده تا عیش دیگران رو به هم نزنه . یاد گرفته بود خوشحال باشه. هورا هورا هورا

 

زرافه ها خیلی دوست داشتنی اند.

 

 




.:: نظرات () ::.
عناوین مطالب وبلاگ نقطه سر خط

.:: Design By : wWw.Theme-Designer.Com ::.


Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.