Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.

گاهی اوقات که خسته میشم... - نقطه سر خط
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.




.

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز



بازدید امروز: 23
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 71949


RSS
گاهی اوقات که خسته میشم...
کلمات کلیدی :
نویسنده مرتا خانوم تاریخ ارسال شنبه 89/7/24 در ساعت 4:42 عصر

گاهی اوقات که از روزمرگی و بعضی مسائل مسخره ای که امسال برام پیش اومده خسته میشم میرم تو حس و حال گذشته. میرم کلاس اول راهنمایی . اون موقع که طبق معمول از دوستام جدام کرده بودن و انداخته بودنم تو کلاس بچه مثبتا. اون موقع که من و زهرا با اینکه اصلا از همدیگر خوشمون نمیومد روبروی هم می نشستیم و به هم لبخند می زدیم. اون موقع که فهمیدم به خاطر راپورت دبستان جدامون کردن و اون موقع که به زور خودمو چپوندم اون کلاس. چه روزگاری بود تازه اول عشق های مسخره ی راهنمایی بود. سال دوم خیلی خوش نگذشت چون به شدت از این مسخره بازی های اون عاشق اینه و اون عاشق اونه که الحمدلله همه مبتلابه بودن حالم به هم می خورد و نقل همه مجالس همین بود.

ولی سوم عجب حالی داد. دیگه سال بالایی نبود و بربچزمون عاشق دوما می شدن. این خودش اصل خنده بود .آخه دومامون خیلی اوت بودن اصلا یه فاز دیگه بودن. یادته چقدر جلو کلاس وامیستادیم میز گرد تشکیل می دادیم در وصف رحمانی پور( مشاورمون)؟ یادته آخر سال ک رفتیم ازش حلالیت بطلبیم فقط بهمون لبخند زد؟ یادته اصفهانو؟ یادته تو میدون امام همه گم شده بودن؟ یادته حسنا طبق معمول شعر گفته بود ؟ یادته چقدر خوش گذشت یادته؟ یادته زهره زیر بچه ها کیسه ی آب میذاشت؟ یادته واسه تولدش بادکنک آب رو سرش خالی کردم؟ یادته آرد و آب آورده بود که رو سرم نون درست کنه؟ یادته من جد همه بچه ها بودم و فره زن هدی و زهره بچه ی فره و پوری بچه ی زهره عزیزی  و زهره هم پسرم؟ یادته من دم به ساعت زهره ی بدبختو تنبیه می کردم؟ یادته نامبر وان باب شده بود؟ یادته فولی چقدر افتضاح می خندید؟

اول دبیرستان کجایی که حالیدم باهات...

کجایی که دوباره من و هدی رو از هم جدا کرده بودن؟ کجایی که دلم واسه بادی تنگ شده؟ چقدر این تپل بدبختو ( معلم عربیمون) اذیت کردیم. بادی آلوچه ی عمه لیلا آورده بود نه از یکی کش رفته بود. آهان اصلا مال اون کلاسی ها بود. سر کلاس از این ور به اون ور آلوچه هه می چرخید. من و استر هم جلوی تپل با چنگال تهشو در آوردیم. یادته چقدر خونساری از دست منو هدی ( استر) و ضحی و مهدیس و نجمه آسی بود. یادته می خواست سر به تنمون نباشه؟ یادته سر کلاس هاشمی که می خواست امتحان بگیره میزا رو چسبوندیم به هم و عین چی شلوغ بازی در آوردیم؟ یادته هر روز شش تا معلمو آسی می کردیم که تصمیم می گرفت کلاسو ترک کنه و همیشه با وساطت مجیدی ماجرا فیصله پیدا می کرد؟ یادته رفتیم وسط حیاط تظاهرات کردیم؟ خدایی کی جرئت داشت به امتحان مرآت اعتراض کنه.....

من عاشقت بودم کلاس اول دبیرستان چقدر باحال بودی.  چقدر باحال بودین اردو های فشم و مشهدو ...

چقدر باحال بودین دروس اشپزی خانم حسینی سر کلاس شیمی.

چقدر باحال بودین زنگای ناهار که همه می خواستند هجوم ببرن راهنمایی ( اینو فقط بر بچز خودمون می گیرن.)

چقدر باحال بودین امتحانای خانوم کرمانی که من 4 از 8 می شدم.

 چقدر باحال بودین مسخره بازی های ما سر جریان سارا و صدیقه و هانیه...

چقدر باحال بودین ...

alt

 


نمی دونم معنی این پ.ن چیه ولی دیدم کلاس داره گفتم بذارم.

 

پ.ن: این پست صرفا برا دل خودم بود. بعید می دونم همه فهمیده باشندش. اصولا فقط بچه های خودمون سر ازش در میارن. اگه خیلی نفهمیدی وولش.




.:: نظرات () ::.
عناوین مطالب وبلاگ نقطه سر خط

.:: Design By : wWw.Theme-Designer.Com ::.


Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.