Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.

مهر 89 - نقطه سر خط
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.




.

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز



بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 11
کل بازدیدها: 71720


RSS
همین...
کلمات کلیدی :
نویسنده مرتا خانوم تاریخ ارسال دوشنبه 89/7/26 در ساعت 6:6 عصر

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز




.:: نظرات () ::.
گاهی اوقات که خسته میشم...
کلمات کلیدی :
نویسنده مرتا خانوم تاریخ ارسال شنبه 89/7/24 در ساعت 4:42 عصر

گاهی اوقات که از روزمرگی و بعضی مسائل مسخره ای که امسال برام پیش اومده خسته میشم میرم تو حس و حال گذشته. میرم کلاس اول راهنمایی . اون موقع که طبق معمول از دوستام جدام کرده بودن و انداخته بودنم تو کلاس بچه مثبتا. اون موقع که من و زهرا با اینکه اصلا از همدیگر خوشمون نمیومد روبروی هم می نشستیم و به هم لبخند می زدیم. اون موقع که فهمیدم به خاطر راپورت دبستان جدامون کردن و اون موقع که به زور خودمو چپوندم اون کلاس. چه روزگاری بود تازه اول عشق های مسخره ی راهنمایی بود. سال دوم خیلی خوش نگذشت چون به شدت از این مسخره بازی های اون عاشق اینه و اون عاشق اونه که الحمدلله همه مبتلابه بودن حالم به هم می خورد و نقل همه مجالس همین بود.

ولی سوم عجب حالی داد. دیگه سال بالایی نبود و بربچزمون عاشق دوما می شدن. این خودش اصل خنده بود .آخه دومامون خیلی اوت بودن اصلا یه فاز دیگه بودن. یادته چقدر جلو کلاس وامیستادیم میز گرد تشکیل می دادیم در وصف رحمانی پور( مشاورمون)؟ یادته آخر سال ک رفتیم ازش حلالیت بطلبیم فقط بهمون لبخند زد؟ یادته اصفهانو؟ یادته تو میدون امام همه گم شده بودن؟ یادته حسنا طبق معمول شعر گفته بود ؟ یادته چقدر خوش گذشت یادته؟ یادته زهره زیر بچه ها کیسه ی آب میذاشت؟ یادته واسه تولدش بادکنک آب رو سرش خالی کردم؟ یادته آرد و آب آورده بود که رو سرم نون درست کنه؟ یادته من جد همه بچه ها بودم و فره زن هدی و زهره بچه ی فره و پوری بچه ی زهره عزیزی  و زهره هم پسرم؟ یادته من دم به ساعت زهره ی بدبختو تنبیه می کردم؟ یادته نامبر وان باب شده بود؟ یادته فولی چقدر افتضاح می خندید؟

اول دبیرستان کجایی که حالیدم باهات...

کجایی که دوباره من و هدی رو از هم جدا کرده بودن؟ کجایی که دلم واسه بادی تنگ شده؟ چقدر این تپل بدبختو ( معلم عربیمون) اذیت کردیم. بادی آلوچه ی عمه لیلا آورده بود نه از یکی کش رفته بود. آهان اصلا مال اون کلاسی ها بود. سر کلاس از این ور به اون ور آلوچه هه می چرخید. من و استر هم جلوی تپل با چنگال تهشو در آوردیم. یادته چقدر خونساری از دست منو هدی ( استر) و ضحی و مهدیس و نجمه آسی بود. یادته می خواست سر به تنمون نباشه؟ یادته سر کلاس هاشمی که می خواست امتحان بگیره میزا رو چسبوندیم به هم و عین چی شلوغ بازی در آوردیم؟ یادته هر روز شش تا معلمو آسی می کردیم که تصمیم می گرفت کلاسو ترک کنه و همیشه با وساطت مجیدی ماجرا فیصله پیدا می کرد؟ یادته رفتیم وسط حیاط تظاهرات کردیم؟ خدایی کی جرئت داشت به امتحان مرآت اعتراض کنه.....

من عاشقت بودم کلاس اول دبیرستان چقدر باحال بودی.  چقدر باحال بودین اردو های فشم و مشهدو ...

چقدر باحال بودین دروس اشپزی خانم حسینی سر کلاس شیمی.

چقدر باحال بودین زنگای ناهار که همه می خواستند هجوم ببرن راهنمایی ( اینو فقط بر بچز خودمون می گیرن.)

چقدر باحال بودین امتحانای خانوم کرمانی که من 4 از 8 می شدم.

 چقدر باحال بودین مسخره بازی های ما سر جریان سارا و صدیقه و هانیه...

چقدر باحال بودین ...

alt

 


نمی دونم معنی این پ.ن چیه ولی دیدم کلاس داره گفتم بذارم.

 

پ.ن: این پست صرفا برا دل خودم بود. بعید می دونم همه فهمیده باشندش. اصولا فقط بچه های خودمون سر ازش در میارن. اگه خیلی نفهمیدی وولش.




.:: نظرات () ::.
حوصله ندارم چرندیات ببافم
کلمات کلیدی :
نویسنده مرتا خانوم تاریخ ارسال شنبه 89/7/17 در ساعت 4:54 عصر

قبل از اینکه بیام بالا و پای کامپیوتر بشینم کلی حرف داشتم واسه زدن اما الان که می خوام آپ کنم کلا هیچ کودومو لایق نوشتن نمی بینم. پس به یه شعر بابا طاهر که از دیروز به شدت بهش علاقه مند شدم اکتفا می کنم.



باباطاهر

نمی دانم دلم دیوانه ی کیست

کجا آواره و در خانه ی کیست

نمی دونم دل سزرگشته ی مو

اسیر نرگس مستانه ی کیست




.:: نظرات () ::.
هفت زرافه دور پرچین
کلمات کلیدی :
نویسنده مرتا خانوم تاریخ ارسال شنبه 89/7/10 در ساعت 4:47 عصر

این دفعه هم می خوام براتون راجع به زرافه ها بنویسم. همون زرافه ها که دفعه ی پیش رفته بودن پشت پرچینو خانوم گرامی حالشونو گرفته بود...

این پرچین عجب قصه ایه ....

این دفعه زرافه ها رفته بودن چیتگر. جای یه زرافه خالی بود . اما نه زیاد چون یکی دیگه به جمع زرافه ای اونا اضافه شده بود که اسمش فرشته بود.

یکیشون دوچرخه سواری بلد نبود ( خودم)خودشو کشت تا 5 تا پدال زد. همه زرافه ها زیر چرخش قطع نخاع شدند اما اون زرافه ی بدجنس ابدا احساس بدی نداشت و از اینکه تونسته این همه آدمو ناکار کنه و دوچرخه سواری یاد بگیره بی نهایت خوشحال بود....

زهره رفت تو دیوار. یکی از سوما دندونش شیکست. اون یکی فلج شد اون یکی مرد اما زرافه ها همچنان دوچرخه بازی می کردن و هیچ توجهی به این همه تلفات نداشتن.

تا این که دو تا از اون زرافه های بی ادب وقتی داشتن از پشت پرچین رد می شدند متوجه پسرا شدن که از لای پرچین ها معلوم بودن. یکی از اون پسر بی ادبا بهشون گفته بود" یه وقت نرین تو باقالیا" و اینا هم تا تونستن جوابشو داده بودن و وقتی وا3 بقیه تعریف کردن به شدت مورد سرزنش های آینده نگرانه ی زینب قرار گرفتن و تصمیم گرفتن اگه یه روز براشون خواستگار اومد بهش بگن که یه روز تو چیتگر با پسرا کل انداختن.

دیگه از کجاش بگم؟

آهان از شیکم های گرسنه اشون که فقط نوشابه می رفت توش. خیر سرشون می خواستن برا زرافه ها جوجه کباب درست کنن ولی همه گرسنه موندن. البته ناگفته نمونه که ضحی اینا یه سینی ورداشتن و سهم خودشونو که خیلی زیاد بودن همون اول برداشت و زرافه بی زبونای گرسنه خودشونو با نون خشک و نوشابه سیر کردند و وقتی جوجه ها اومد از شدت بی نمکی غذا داشتند گلاب به روتون عق می زدند.

اینجا بود که هدی ( یه زرافه) پاستیلا رو رو کرد و عیششونو با صفا...

اینجا حرفایی مطرح شد که در عین باحالی گفتنش تو فضای مجازی دور از ادب و نزاکته.

بعدشم با آب بازی های ساجده اینا و مسخره بازی ها و وحشی بازیای یه زرافه ( که خودم باشم) برای گرفتن پاستیلا عیششون منقض منقص یه چیزی تو همون مایه ها شد و سه تاشون( یعنی ما سه تا) رفتن و هی بالا درختا عکس می گرفتن.( درو غکی ها دوربین نداشتیم که) و روی یه دیوار شیکسته ظل آفتاب نشستنو راجع به جاهاییشون که درد می کرد حرف زدند و در حالی که خونه ی مادر بزرگه می خوندن به جمع بچه ها برگشتن.

راستی تو اتوبوس با زهرا دعوامون شد چون من می خواستم رو سرش انرژی درمانی بکنم ولی اون نمی ذاشت. منم مقنعه اش رو کشیدم تو صورتش و اونم زد تو صورتم و بعدشم همدیگرو فحش دادیم و ماجرا فیصله پیدا کرد.

 

خلاصه اینکه به زرافه ها خوش گذشت. مخصوصا به یکی شون( خودم) چون یاد گرفته بود فقط به خوشی ها فکر کنه نه به مشکلات و ناراحتی ها و بی مزگی های اردو یاد گرفته بود اگه بهش بر می خوره بروز نده تا عیش دیگران رو به هم نزنه . یاد گرفته بود خوشحال باشه. هورا هورا هورا

 

زرافه ها خیلی دوست داشتنی اند.

 

 




.:: نظرات () ::.
بازم عکس....
کلمات کلیدی :
نویسنده مرتا خانوم تاریخ ارسال جمعه 89/7/9 در ساعت 7:24 عصر

 

این دفعه رفتم تو حس جوجه و خروسو این حرفا:

 

 

 

الهی بمیرم....

 

مرغا از ما جنگجو ترن.

 

آخه این چه وضع رفتار با جوجه است؟ به این میگن حقوق بشر؟

 

بابا هر دوتون قدتون بلنده کشتین خودتونو

 

ماشاالله فرزند.




.:: نظرات () ::.
بی مقدمه
کلمات کلیدی :
نویسنده مرتا خانوم تاریخ ارسال دوشنبه 89/7/5 در ساعت 4:5 عصر

بی مقدمه می گم.

من همیشه بی مقدمه می گم. بی مقدمه می گم که یکی رو خیلی دوست دارم یا از یکی به شدت متنفرم.

بی مقدمه می گم و بدون شرح. اصلا نمی گم . من احساساتم رو معمولا به زبون نمی یارم. به کسی نمی گم دوسش دارم یا ازش به حد مرگ متنفرم. به کسی نمی گم دلم ازش گرفته یا...

احساسات من احساسات منه. هیچ کس قدرت درک احساسات دیگری رو نداره. اینو به جرئت میگم که همه ی مردم دروغ می گن که می تونن درکت کنن.

روزی خالصانه احساسی رو به عزیز دوستی گفتم. به کسی که مطمئن بودم بیشترین درک رو نسبت به احساسم داره. به کسی که برام بی نهایت صمیمی بود. ..

حالا که فکر می کنم، احساسم رازی شده بزرگ که توی دستاش گیر افتاده و من هم اسیر این رازم اون نیست ولی اسیری داره که ترس آزاد کردن اون اسیر و شاید بی آبرویی منو با خودش می یبره. با تموم رفاقتش درکم نکرد. نتونس بفهمه چی می گم. شاید از همون جا به بعد بود که خیلی برای کسی راز دل نگفتم .

تو هم نگو. باور کن به نفعت نیست. نگو . بی مقدمه می گم هیچ کس ارزش دونستن احساس تو رو نداره. حتی عزیزترینت . نگو . بی مقدمه می گم. آدم ها فراموشکارند. اگه رازت رو فراموش کنه تو رو فراموش کرده. نگو که مثل من اسیر راز گفته ات نشی.


 




.:: نظرات () ::.
........................

عناوین مطالب وبلاگ نقطه سر خط

.:: Design By : wWw.Theme-Designer.Com ::.


Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.