Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.

ببار ای بارون - نقطه سر خط
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.




.

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز



بازدید امروز: 49
بازدید دیروز: 11
کل بازدیدها: 71765


RSS
ببار ای بارون
کلمات کلیدی :
نویسنده مرتا خانوم تاریخ ارسال چهارشنبه 89/4/23 در ساعت 10:42 عصر

ببار ای بارون ببار.ببار ای بارون ببار . ببار ای بارون ببار .

 بریز از چشم ها

چه فرقی می کند چشم من یا آسمان....

چه فرقی است بین اشک اسمان و اشک من ؟ چه فرقی است بین ان دو جز آنکه اشک من تشنه می کند اشک آسمان سیراب . اشکی که نیامد آن روز . اشکی که شاید اگر میامد ملائک اشک نمی ریختند.

آه ای آسمان چه اشکی ریختی بر سرم آن روز . انگار گریه ام با گریه ات آمیخته بود. و نوای ببار ای بارون ببارم با صدای آهت عجین شده بود.

ای آسمان تو گرییدی که مرا بگریانی. بین الحرمین را همه به گرمایش می شناسند، من به بارانش. چه فرقی است بین من و من که در آنجا گویا طور دیگری شده بودم .

چه بارانی می بارید آن شب. با پاهای برهنه روی زمین بین الحرمین راه می رفتم . زیر باران . زیر باران اشک و آه و عشق.

چه بارانی بود آن شب . کربلا را گویا سیل برداشته بود.ومن بودم وما بودیم همه ی زائران کربلا زیر آن باران که هر یک نوایی داشتیم . انگار کار خدا بود که کفش ها گم شوند. گم شوند تا من با پای برهنه در سیلی که کاش 1400 سال پیش میامد غوطه بزنم .

چه شبی بود آن شب که زیر سیل باران هر کس حال و هوایی داشت . دو طرف بین الحرمین دو پسر بسجی چفیه به سر چه غوغایی می کردند با پرچم های سرخ یا حسینشان.

حرم حضرت عبا..... نمی گویم اسمش را که باران اشکم سرازیر نشود. بارنی که تا سه روز بعد برگشتنمان هوس باریدن داشت.آری حرمش فرش نداشت . فرش ها را جمع کرده بودند . تمام حرم را آب گرفته بود.

چه آبی بود آنشب. بیچاره زیر دست و پا له می شد آب. گویا سزایش بود.

گویا سزایم بود که حالا به عشق رفتن دوباره بنشینم و شب عید اشک بریزم . گویا سزایم بود . منی که در آنجا عهد بستم ولی اینجا شکستم . منی که آنجا خدا را حس کردم . ایجا فراموش  منی که به من نامردی کردم .

چه بارانی می بارید .

چه اشکی. بیشتر اشک ها بودند که زمین را خیس می کردند نه باران . گویا این سیل اشک مردمانی است که عمری محرم ها نوا سر دادند و آه کردند و اشک ریختند. گویا این سیل همان اشک ها بوند که بر سر من آنشب نازل آمدند که مرا به راه بکشند . ولی من ....

هچ کس در ان حال بارانی کاری به کسی نداشت . کسی نیامد سر دیگری داد بکشد که باید برویم . کسی دیگری را دعوا نکرد آنشب حتا ما که از قرارمان برای رفتن ساعتی می گذشت به هم خرده نمی گرفتیم . اصلا دنیا گویا عوض شده بود آنشب.

چه بارانی....دلم را آتش زد در این شب عیدی. کاش امشب هم باران ببارد.

 

حرم حضرت عباس

 

-----------------------------------------------------------------------------------------

دوستان ببخشید اگر ناراحت شدید . دلم می خواست اینو حتما بنویسم. برام مهم نیست که نفهمید جریان از چه قرار بوده . بذارید به حساب دلم که که امشب دوباره بارونی شد....

 

 




.:: نظرات () ::.
عناوین مطالب وبلاگ نقطه سر خط

.:: Design By : wWw.Theme-Designer.Com ::.


Flash Required

Flash is required to view this media. Download Here.