هزار بار خواندم و خواندم و خواندم و خواندم تا کلمه به کلمه اش را بر ذهن حک کردم. هزار بار دیدمش با همان چشمانی که شبی خانه ات را دید.و هزار بار بوسیدمش . جمله ای که مخاطبش تو باشی بوسیدن می خواهد. کاش می شد میان هر جمله ای ده ها بار نام عزیزت را بنویسم. ولی آه که دیگران چه می فهمند از عشق بی نظیرم به تو. چه می فهمند؟
از هستی
از تو که هیچگاه نخواهم توانست وجودت را به کمال درک کنم.
چه می فهمند از هدف....
راستی که چه می فهند از باران؟
دوستت می دارم ای بزرگ ترین نامی که می توان بر وجود نهاد. ای عالی عشق....